گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
نوحه و سینه زنی







گریه کن اي شیعه باصوت حَزَن از براي قلب سوزان حسن علیه السلام جعده ملعون از زهر جفا زد شرر بر جسم و جان مجتبی علیه
السلام سوده الماس را آن بی حیا ریخت و در کام عزیز مصطفی صلی الله علیه و آله پیش روي خواهرش با چشم تر ناله بنمود از
سوز جگر پاره هاي قلب خود با صد مَحَن از دهان می ریخت شاه مُمتحَن دید زینب را اشاره می کند با دو چشمانش نظاره می کند
از غم جانسوز مولانا حسن شد زمین و آسمان بیت الحزن آه و وایلا که شد با شور و شین بی برادر شاه مظلومان حسین ( 9 ) یا اَبا
عَبْدِالِله یا حُسَ یْنَ بْنَ عَلِیٍّ ، اَیُّهَا الشَّهیدُ یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الِله
وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَيْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الِله ، روضه و مصیبت حضرت سیدالشهداء علیه السلام کربلا وارد بکویت
شد حسین میهمان اندر سرایت شد حسین باابوالفضل و علیّاکبرش وارد مهمانسرایت شد حسین زینب و کلثوم و زنهاي حرم عازم
بزم بلایت شد حسین اي زمین زآنها پذیرائی نما چون مقیم نینوایت شد حسین خدا قافله دارد می آید کربلا ، یک وقت رسیدند به
صفحه 12 از 23
جائی دیدند اسب امام حسین علیه السلام قدم از قدم برنمی داره . اسبش را عوض کردند ، دیدند راه نمی رود . اسب دیگري
آوردند ، آقاسوار شد ، دیدند ، قدم نمی زند . یک وقت جوانها گفتند : آقا چرا این اسبها راه نمی روند . فرمود : ببینید از این
عربهاي بادیه نشین کسی هست در این سرزمین ، اسم این زمین را بلد باشد . پیرمردي را آوردند ، فرمودند : بابا اسم این زمین را
می دانی ؟ گفت : بله آقا ، این زمین چند تا اسم داره ، قادسیه ، غاضریه ، شاطی ء فرات ، . . . . آقا فرمود : اسم دیگري ندارد ؟ چرا
آقانینوا هم می گویند . آقا فرمود : اسم دیگري ندارد ؟ چرا آقا اینجا را کربلا هم می گویند . فرمود : آي جوانها ، بارها راپایین
بیارید ، بار به منزل رسیده . . . بار بگشائید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست السلام اي سرزمین کربلا السلام اي
منزل نور خدا السلام اي وادي دلجوي عشق وه چه خوش می آید اینجا بوي عشق یک وقت صدا زد : اي برادرها ، اي پسر برادرها
، اي محرمها ، اول بروید زینب را پیاده کنید . آمدند ، دور محمل خانم را گرفتند ، محترمانه زینب را پیاده کردند . اف برتو اي
روزگار ، چند روزي بیشتر نگذشت ، باز همین زینب خواست سوار شود ، هر چه نگاه کرد ، دید یکنفر نیست کمکش کند . خدا
( یک وقت رویش را برگرداند طرف گودال قتلگاه ، صدا زد : حسین جان بلند شو زینب را سوار کن . ( 10
نوحه و سینه زنی
شه فرودآمد بدشت کربلا گفت پس با آن زمین پُر بلا اي زمین اي تربت عنبر سرشت اي بتربت برتر از خاك بهشت اي زمین از
عرش اعلا برتري چون مقام زاده پیغمبري بعد از این خاك تو باشد مدفنم تا قیامت در تو باشد مسکنم سوي تو از مکه نازان آمدم
خود نه تنهابا جوانان آمدم آمدم تا در تو جان فانی کنم در تو هفتاد و دو قربانی کنم این من و این اکبر و این اصغرم قاسم و عباس
و عون و جعفرم حالیا بر گو مرا مدفن کجاست مدفن قربانیان من کجاست راست بر گو اي زمین اندر کجا دست عباسم شود از تن
جدا در کجا بر جان من آذر زنند تیر بر حلق علی اصغر زنند گو بمن قبر علی اکبر کجاست حجله گاه قاسم مضطر کجاست بر
گلوي من کجا خنجر کشند از سر زینب کجا معجرکشند در کجا جسم مرا عریان کنند پایمالم از سم اسبان کنند ( 11 ) یا اَبَا
الْحَسَنِ یا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَ یْنِ ، یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ
اِلَی الِله ، وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَيْ حاجاتِنا ، یا وَجیهاً عِنْدَ الِله اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الِله ،
روضه و مصیبت حضرت امام زین العابدین علیه السلام
رهبر راه خدا سجاد زین العابدین گوهر بحر صفا سجاد زین العابدین نام او باشد علی بابش شهید حق حسین در دو عالم رهنما
سجاد زین العابدین آقا امام سجاد علیه السلام توي این چند سال عمري که داشتند زجرها و رنجها و سختیها و اذیتهاي زیادي
کشیدند ، منجمله از کربلا بگم : حضرت از شدت مریضی و بیماري روي زمین افتاده بود که شمر وارد خیمه شد و تصمیم گرفت
آقا امام سجاد را بکشد که بی بی زینب خودش را روي حضرت انداخت و فرمود : اول مرا باید بکشی بعد آقا را . . . . یکی ، از
کربلا تا شام روي ناقه هاي عریان با تن تب دار و مریض و پا و دست و گردن رابه غل و زنجیر . . . . یکی ، توي کوفه مجلس ابن
زیاد ، آنملعون گفت : این مرد کیست ، او را بکشید که باز بی بی زینب جلو آمد . . . یکی هم مجلس یزید لعین ، یزید پلید با
چوب خیزران بر لب و دندان حسین علیه السلام دل سودا زده ام ناله و فریاد کند هر زمان یاد غم سیّد سجاد کند بی گمان اشک به
رخساره بریزد از چشم هرکه یادي ز گرفتاري سجاد کند آقا تا چهل سال همه اش گریه می کرد ، هر وقت غذا جلوش می
گذاشتند گریه می کرد ، آب می دید گریه بیشتر می شد ، گوسفندي زبح می کردند آقا با شدت گریه می کرد . یکی ازغلامان
گفت : فدات بشم آقا میترسم از زیادي گریه از بین بروي . . . آقا می فرمود : چطور گریه نکنم در حالی که مقابل خودم پدرم را
قطعه قطعه کردند برادرانم را پاره پاره کردند فامیلم را . . . . آه بمیرم من نمیدانم این چه زهري بود که ولید ( هشام ) بن عبدالملک
صفحه 13 از 23
به حضرت خورانید و آقا را مسموم کرد ، که آقا هی بخودش می پیچید هی از هوش می رفت و دوباره بهوش می آمد و سوره
( واقعه می خواند . . . ( 12
نوحه و سینه زنی
غرق ماتم دل اهل یقین است داغ عظماي زین العابدین است واشهیدا واشهیدا قلبش از زهرکین شد پاره پاره از دل فاطمه خیزد
شراره واشهیدا واشهیدا آنکه آزرده از شام بلا بود رهبر کاروان اسراء بود پیکر پاك او دارد نشانه پور زهرا کجا و تازیانه واشهیدا
واشهیدا گه بزندان و گه گوشه ویران عمرش از داغ یاران شد بپایان همسفر با سر پاك شهیدان شد نوازشگر قلب یتمیان واشهیدا
واشهیدا ( 13 ) یا اَبا جَعْفَر یا مُحَمَّدَ ، بْنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الْباقِرُ یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الِله ، وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَيْ حاجاتِنا ، یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الِله .
روضه و مصیبت حضرت باقرالعلوم علیه السلام
پنجمین اختر برج ولایت کشته شد مهدیا سرست سلامت کشته مولا چو از زهر جفا شد سوگواري از غمش ارض و سما شد قلب
شیعه نشان دارد ز داغش جان بقربان قبر بی چراغش از جفاي هشام عالم غمین شد چون بسوي جنان مولاي دین شد مهدي فاطمه
بر تربت او می فشاند سراشک از غربت او ( 14 ) آخ بمیرم ، زینی را زهر آلود کردند ، و به امر خلیفه ملعون ( عبدالمک مروان )
روي اسب گذاشتند و گفتند : باید آقا امام باقر علیه السلام سوار بر آن بشه ، آخ بمیرم ، حضرت را بااصرار سوار بر اسب کردند ،
یک ساعتی نگذشت که آقا پیاده شد ، حال آقا را منقلب دیدند ، آقا از درد پا به خود می نالد ، ( لا اله الا الله ) این زهر چقدر قوي
بوده که تمام بدن آقا ورم کرد و از درد بدن از حال و هوش می رفت ، درد تمام بدن فرزند زهرا را فرا گرفته ، این زهر چه زهري
بود که به سه روز نکشید که دیدند آقا جان داده . حضرت به امام صادق علیه السلام وصیت کرده بودند ، پسرم ، جعفرم ، اگر از
این دنیا رحلت کردم ، بده تا ده سال در ایام حج در منی برام عزادري کنند . . . بخاطراینکه بچه هاي زهرا علیها السلام براي
پدرشان دلتنگی نکنند و جاي پدرشان راتاریک نبینند ، امام صادق بعد از رحلت پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام ، هر شب
چراغی توي اطاق پدر بزرگوارشان روشن می کردند . ( 15 ) ولی دلها بسوز براي آن بچه هایی که شام عاشورا در آن تاریکی
هاي بیابان روي خارهاي مغیلان می دویدند و بابا بابا می کردند . . . .
نوحه و سینه زنی
شد حضرت باقر مسموم اعدا شهر مدینه شد یکباره غوغا واویلا واویلا ، آه واویلا در ماتمش شیعه محزون و زار است در سوگ
جانسوزش دل ها فکار است شد در جهان خاموش اختر دلها آه واویلا ، آه واویلا واویلا واویلا ، آه و واویلا آنکو که با دین جدش
پیمبر و ز نور علم خود عالم منور نموده با امر خلّاق یکتا آه واویلا آه واویلا واویلا واویلا ، آه واویلا آن رهبري کاندر کربُبلا بود
خود شاهد جنگ خون خدابود با داغ مولا رفت از دار دنیا آه واویلا آه واویلا واویلا واویلا ، آه واویلا برحضرت باقرگرم عزائیم از
داغ جانکاهش نوحه سرائیم سرشک غم باریم از هجر مولا آه واویلا آه واویلا واویلا واویلا آه واویلا ( 16 ) یا اَبا عَبْدِ الِله یا جَعْفَرَ
بْنَ مُحَمَّد ، اَیُّهَا ال ّ ص ادِقُ یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الِله وَقَدَّمْناكَ
بَیْنَ یَدَيْ حاجاتِنا ، یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِاشفع لنا عنداللّه .
روضه و مصیبت حضرت امام صادق علیه السلام
صفحه 14 از 23
مجري احکام حق قرآن ناطق کشته شد نوح آل مصطفی امام صادق کشته شد میوه قلب نبی چشم چراغ بوتراب پیکرش از آتش
زهر ستم گردیده آب آن ولیّ حق که باشد خلق عالم را شفیع از چه یا رب تربتش زائر ندارد در بقیع بخاطر اینکه بچه هاي زهرا
علیه السلام را بیشتر اذیت و آزار و شکنجه روحی و جسمی دهند ، کارهاي فوق العاده اي میکردند ، نیمه هاي شب همه خوابند ،
منصور دوانقی ( لعنۀ الله علیه ) دستور داد بریزند منزل آقا امام صادق و با همان حال حضرت را به دارالخلافه بیاورند ، آن مامور
خود فروخته درباري نیمه هاي شب ، با سر برهنه این پیرمرد الهی را بدون هیچ پوششی پیش آن لعین می برد ، آن لعین به آن
حضرت جسارت و خشونت وبی ادبی می کرد . خدا لعنت کند منصور دوانقی را ، دستور داد امام صادق را زهر بدهند ، انگوري را
بزهر آلوده کردند و حضرت را مسموم کردند ، آخ بمیرم این چه زهري بود که آقا را بستري کرد تمام گوشتهاي بدن حضرت را
آب کرد ، و حالشان خیلی وخیم و بد شد و ایشان را ضعیف و لاغر کرد . می گوید : رفتم به دیدن آقا دیدم فرزند زهرا لاغر و
نحیف و ضعیف شده تمام گوشتهاي بدن ریخته ، از شدت درد ، هی بیهوش می شد و هی بهوش میاد از شدت ناراحتی گریه ام
گرفت . یک روز منصور لعین دستور داده بود خانه امام صادق علیه السلام را آتش بزنند ، می گوید دیدم آقا خیلی ناراحت و
گریان است ، گفتم قربانت بشوم چرا گریه می کنید و ناراحت هستید ؟ فرمود : وقتی که منصورلعین خانه ام را به آتش کشید من
توي خانه بودم دیدم اهلبیتم ازترس وحشت سر و صدا و شیون می کنند و این طرف و آن طرف می دوند تا آتیش به آنها اثابت
نکند ، من بیاد اهلبیت جدم حسین افتادم که روز عاشورا وقتی خیمه ها را آتش زدند و بچه هاي حسین از ترس و وحشت رو به
( بیابانها کردند . . . حسین حسین علیه السلام حسین . ( 17
نوحه و سینه زنی
صادق آل محمّد کشته شد قلب پاکش از جفا آزرده شد عاقبت از کینه منصور دون سوي جنّت با دلی صد پاره شد زهر او در
پیکرش بنمود اثر قلب زهرا در جنان افسرده شد در غم و سوك عزا یثرب شده قاتل بی دین او شرمنده شد پیکرش برروي دست
شیعیان در بقیع آن جسم اطهر برده شد موسی جعفر عزادار پدر گرد غم بر شیعیان پاشیده شد ( 18 ) یا اَبَا الْحَسَنِ یا مُوسَی بْنَ جَعْفَر
، اَیُّهَا الْکاظِمُ یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الِله وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَيْ
حاجاتِنا ، یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الِله .
روضه و مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
کنج زندان بلا مسکن و ماءواي من است ناله و آه و فغان مونس شبهاي من است جاي نمناك و سیه چال و دراین کنج قفس سندي
شاهک دون باعث غمهاي من است یا رب از مجلس هارون ، تو خلاصم بنما رستن از بند عدو حکم تبراي من است ( 19 ) چهارده
سال از این زندان به آن زندان ، یکسال زندان بصره عیسی بن جعفر ، حدوده ده سال زندان فضل بن ربیع و مدت زیادي زندان
فضل بن یحیی و این اوآخر تحویل سندي بن شاهک یهودي ملعون ( پیغمبر فرمود : هیچ قومی مانند یهود مرا اذیت نکرد ) هارون
رشید لعین به سندي بن شاهک دستورداده ، تا می تونی موسی بن جعفر علیه السلام را اذیت کن و او را از بین ببر . آن یهودي هم
بعد از شکنجه هاي روحی و جسمی امام راباچند خرماي زهر آلود مسموم و شهید کرد ، هارون گفت : بدن فرزند زهرا را بدون
تشریفات ببرید . جلوي مقابر قریش ( در یک فرسخی بغداد ) بخاك بسپارید ، جنازه آقا را چهار حمّال با خفّت و خواري از زندان
بیرون آوردند . تا سه روز بدن را آنجا گذاشتند . سلیمان بن ابی جعفر برادر هارون وقتی این وضع اسف بار و خفت بار را دید
خیلی متاثر شد ، عمامه خود را از سرش انداخت و گریبان چاك زد و با پاي برهنه کنار پیکر فرزند زهرا آمد . ( 20 ) دستور داد ،
بدن بچه زهرا علیه السلام را با عزّت و احترام تشییع کنند ، لکن هر دوست و دشمن که زیر جنازه می رفت وبر می گشت مثل ابر
صفحه 15 از 23
بهار گریه می کرد ، می گفتند : آقا چرا گریه می کنی ؟ می گفتند : آخه وقتی زیر جنازه می رفتیم هنوز صداي زنجیر پاي
مبارکش بگوش می رسید ، چون پسر فاطمه وصیت کرده بود مرا با همان غل و زنجیر پایم دفن کنید . ( 21 ) درکنج زندان بلا ، آه
واویلا جان می سپارم اي خدا ، آه واویلا واویلتا واویلتا ، آه واویلا در زیر زنجیرگران ، نیمه هاي شب گریم به یاد کوفه و عمه ام
زینب واویلتا واویلتا ، آه واویلا در زیر زنجیرگران جان فداکردم بر جد مظلومم حسین ، اقتدا کردم واویلتا واویلتا ، آه واویلا اي
خاك زندان بلا ، قتلگاه تو امشب تا سحرنقش زمین ، روي ماه تو واویلتا واویلتا ، آه واویلا درگوشه زندان خموش ، شد مناجاتت
بعدازشهادت آمدند بر ملاقاتت واویلتا واویلتا ، آه واویلا ( 22 ) یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِیَّ بْنَ مُوسی اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ الِله یا حُجَّۀَ الِله
عَلی خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الِله وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَيْ حاجاتِنا ، یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الِله .
روضه و مصیبت حضرت امام رضا علیه السلام
آمدم اي شاه پناهم بده خط امانی زگناهم بده اي حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درُ راهم بده در شب اول که بقبرم نهند نور
بدان شام سیاهم بده اي که عطا بخش همه عالمی جمله حاجات مرا هم بده ( 23 ) ( آقا امام رضا علیه السلام ) فرمود : اباصلت من
توي مجلس مامون می روم ، اگر دیدي بیرون آمدم عبا بر سر کشیدم ، دیگه با من حرف نزن ، اباصلت میگه : آقا رفت توي
مجلس مامون طولی نکشید بیرون آمد ، دیدم حالش منقلب است ، عبایش راروي سرش انداخته . . . داخل خانه شد ، صدا زد :
اباصلت در خانه را ببند . . . در اتاق را ببند . . . فرشها را جمع کن . . . می خواهم غریبانه جان بدم ، اباصلت میگه : درِ خانه را بستم
، درِ اتاقُ بستم گاهی می آمدم ، توي اطاق نگاه می کردم ، می دیدم آقا مثل شخص مار گزیده به خودش می پیچد ، هی بلند می
شه ، هی می شینه ، یک وقت دیدم آقا بی اختیار به زمین افتاد . آمدم توي صحن خانه - ناراحت بودم ، یک وقت دیدم یک
8 ساله اي آن گوشه حیاط پیداش شد ، دویدم جلو ، آقاجان من که در را بسته بودم ، شما از کجا آمدید ؟ ! صدا - آقازاده اي 7
زد : اباصلت بابام کجاست ؟ آن قادري که مرا از مدینه به یک چشم بهم زدن به طوس رسانده قدرت داره که از در بسته هم مرا
وارد خانه کند ، آمد طرف حجره آقا ، من دنبال سر آقازاده آمدم : رفتم ببینم این پدر و پسر وقت ملاقات چه می کنند . میگه :
یک وقت تا وارد حجره شد ، دیدم امام رضا علیه السلام بلند شد بچه اش جواد را بغل کرد میوه دلش ، پاره تنش را دو سال ندیده
، می گه : آمدم سر به دیوار گذاشتم داخل خانه زار زار گریه می کردم ، طولی نکشید یک وقت دیدم آقازاده آمد ، اما حالش
( پریشان است . گفتم : آقاجان چرا ناراحتی ؟ ! صدا زد : اباصلت بابام از دنیا رفت . ( 24
نوحه و سینه زنی